-
بحث اون نیست
شنبه 3 مهر 1400 09:12
شب توی ماشین من و همسرجان درحال بحث داغ اقتصادی هستیم-همسر از بایدها صحبت میکنه و شعارهای بایدی میده، من از هست ها صحبت میکنم و معتقد به واقع بینی هستم-توی صحبت ها من به همسر میگم بحث این نیست که چی باید باشه و چی خوبه بلکه بحث اینه که واقعیت های جامعه انسانی لحاظ بشه توی قانون گذاری و...... فردا توی ماشین داریم میریم...
-
باز آمد بوی ماه مدرسه
پنجشنبه 1 مهر 1400 12:48
امروز پسرکم برای دو ساعت رفت مهد اینجوری که بنظر میومدم من استرسم بیشتر زا بچه بود-وقتی گذاشتمش و اومدم بیرون ی بغضی توی گلوم بود که اگر کوچیکه بغلم نبود همونجا کنار خیابون میشستم و اجالزه میدادم اشکام بیان-چرا؟؟؟؟؟؟ نمیدونم وقتی ازش خداحافظی کردم و گفتم ما داریم یمریم و بعد تموم شدن کارامون میایم دنبالت مامانی حس...
-
اینم از همای سعادت من
چهارشنبه 31 شهریور 1400 09:53
آقا دیشب جلسه اسختمان ما بود و مدیر قبلی بعد از 2 سال مصر بود به رفتن از طرف دیگه کسی هم حاضر نبود اجازه بده همای سعادت مدیریت ساختمان روی شونش بشینه و بلاخره بعد از کشی و غوص های بسیار بلاخره قرار شد قرعه کشی بشه و این وسط فکر میکنید این کلاغ بدترکیب کجا نشست؟ بله روی شونه من-گریه گریه گریه آقا به خدا یکی باید بیاد...
-
دختر استم درخت خورشیدم
دوشنبه 29 شهریور 1400 09:30
دختر استم درخت خورشیدم قاصد سرزمین امیدم راه از خار و خاره میسازم سنگ ها را ستازه میسازم نیستم من عروسک میتوانم خودم شکوفه کنم دختر استم گل بهشت خودم میروم با کتاب خویش به پیش دیو از راه من گریزان است فکر من ضد تیرباران است سرود دانش آموزی دختر هستم (دختر استَم) جزو نخستین سرود های دانش آموزی در قرن حاضر بود که به همت...
-
و اینک آخر الزمان
یکشنبه 28 شهریور 1400 13:10
ی جایی متان زیر رو خوندم ر-ه -ب-ر + ی- ه -و -د-ی- ان+ ا-س-ر-ا-ئ-ی-ل از گفتگوی خود با م-س-ی-ح خبر داد و اعلام کرد م-س-ی-ح به زودی ظ-ه-و-ر میکند! چند سال پیبش گفته میشد در ایران هم ی عزیزی ادعا کرده ظ-ه-و-ر نزدیکه فکر کنم پس وارد ژانر آخر الزمانی شدیم دوستان
-
روزهای سخت فرزند پروری
چهارشنبه 24 شهریور 1400 09:34
چند روز پیش بایکی از دوستان صحبت میکردم و حین صحبت از هرکجا دوست جان واسم تعریف کرد که ی کم نگران دردونه اش هست چرا؟ چون با کسی دوسته که ایشون اصلا صلاح نمیدونه و نمی دونست چجوری باید این رابطه رو بدون خون و خونریزی تموم کنه :) وقتی علت رو پرسیدم دیدم حق داره به عنوان یک مادر نگران فرزند نوجوانش باشه اما این موضوع من...
-
امان از داستان دراز شدن بببببببببببببببببببووووووووووووووووووووووووووققققققققققققققققققققققق :))))))))))))))))))))
سهشنبه 23 شهریور 1400 12:43
-
جملات قصار پسرجان
شنبه 20 شهریور 1400 14:12
دیروز وسط بحث و جدل و دعوای مادر و پسری میفرمایند من بچه هام رو میارم پیش تو ( یعنی من که میشم مادربزرگشون) میگم نخیر خودت و خانومت باید نگهشون دارین. میفرمایند نخیر از اول میارم پیش تو که بهت عادت کنن. بعد هم میگه اصلا ی مامان اینجوری( دستشم بالا و پایین میکنه) باید 11 تا بچه تربیت کنه حالا من بهش گفته بودم بی تربیت...
-
ثبت نام
چهارشنبه 17 شهریور 1400 10:07
هفته پیش رفتم و چندتا پیش دبستانی و مهد رو دیدم البته که از اول یکی از پیش دبستانی ها رو که سیستمشون بیشتر بر پژوهش و آموزش برمبنای انجام آزمایشات بود میخواستم ولی خب درنهایت تصمیم من و همسر و پسرکم این شد که مهد نزدیک خونه رو بره امسال و سال بعد رو که میره پیش یک بره اون پیش دبستانی مورد نظر من. اما هنوز مردد هستم...
-
قصه گویی های شبانه
سهشنبه 16 شهریور 1400 09:37
از اونجایی که من باید شبا قصه بگم تقریبا و خب قصه هام تکراری میشه و خودم حال تعریف مجددش رو ندارم هی دنبال قصه جدید هستم و دو شبی هست قصه فیل در تاریکی رو براش تعریف میکنم این داستان از حکایت های مولانا است و خب من برای فهم بچه هزار و یک شاخ و برگ بهش دادم :))))))))))) مثل اینکه آوردمش اندر یکی از شهرهای ایران، بعد...
-
به کودکان خواندن بیاموزیم
شنبه 13 شهریور 1400 13:52
توی محیط کار نشستم و برای فرار از هزار و یک فکر و خیال صدالبته ( چون تا دلم بخواد کار ریز و درشت هست ولی حال و حوصلش نیست) کتاب میخونم. چه کتابی؟ کتاب به کودکان خواندن بیاموزیم. همین چند صفحه اول من رو کامل متقاعد کرد البته قبلا هم موافق بودم ولی بنظرم آموزش ی بار سخت و اضافه بود روی دوش بچه ها ولی داره نظرم عوض میشه...
-
شما کدوم طرفی هستین؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شنبه 13 شهریور 1400 10:28
یکی از آقایون همکار به تازگی پدر شدن و گاها تعاریفی میکنن از وضعیت زندگیشون که من رو دوباره درگیر این فکر کرده که آیا روش من در زندگی اشتباهه؟؟؟ لبته که معتقدم روش زندگی هرکس مربوط به خود اون فرد هست و درست و اشتباهش رو هم باید فقط خود اون فرد و شرکای زندگیش مشخص کنن ولی خب به هرحال ما در یک جامعه و عرف اون شناوریم و...
-
تعطیلا خود را چگونه گذراندید
یکشنبه 31 مرداد 1400 12:21
به نام خدا از آنجایی که برنامه تعطیلات بسیار یهویی و به برکت موج پنجم کرونا نصیب و قسمت ما شد برنامه ما هم بسیار بسیار یهویی شد برای گذران آن.همان روز یکشنبه خواهرکان در یک طرح ضربتی بار و بندیل جمع کردن و رفتن گلمکان و قرار شد ی کم اونجا رو جمع و جور کنن و تر و تمیز و بعدش ما هم با بچه ها بریم. خلاصه من و بچه ها و...
-
کلمه تای به رنگ سیاه
یکشنبه 31 مرداد 1400 10:41
سهل انگاری کلمه ای که برای آن در قانون جزا جرم انگاری شده است.
-
من بهت افتخار میکنم پسرک شیرین زبونم
یکشنبه 24 مرداد 1400 10:05
1- توی ماشین نشستیم، من و همسر و کوچیکه جلو، بزرگه و خاله هاش عقب. پسرکم داره با خله جانش حرف میزنه و شیرین زبونی میکنه که خاله بهش میگه ما همه بتو افتخار میکنم ، پسرکم و پسرک میگه به جز مامان( قیافه من آخه چرا فکر میکنه من بهش افتخار نمیکنم، البته میدونم چرا ، به خاطر تذکرهای مکرر من) خاله جانش بهش میگه چرا مامان...
-
ننگ بر هرکس قدرتی داره و کاری نمیکنه
شنبه 23 مرداد 1400 11:06
شرم بر سازمان ملل ، سازمان حقوق بشر و تمامی دولتهای قدرتمند . مرگ بر آمریکا و ناتو و هر خری که توی دنیا ادعای بزرگی و احقاق حقوق ضعیفان و.... میکنه ننگ بر مسلمانان ننگ بر ما که همسایه ی عده زن مظلوم هستیم طالبان در برخی از مناطق تصرفی خودش از مردم خواسته به نشانی اینکه در خانه دختر جوانی دارند روی در خود علامت بگذارند.
-
روز خلقت تو، لطفش را در حق من تمام کرد
شنبه 23 مرداد 1400 11:02
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید / وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید وقتی زمین ناز تو را در آسمانها می کشید / وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم می چشید من عاشق چشمت شدم، نه عقل بود وُ نه دلی / چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود / آندم که چشمانت مرا از عمق چشمانم...
-
چون دل کوچیکت میخواد
سهشنبه 19 مرداد 1400 13:42
هرکسی توی خونه مشغول کاری هست منم نشستم جلوی کوچیکه و باهاش حرف میزنم بزرگه درحالی که داره بازی میکنه میاد سمتم و نمیدونم چی یمشه که من میرم توی نقش بچه و اون یمشه مامانم بهش میگم من چیپس میخوام مامان میگه نه اصلا برات مفید نیست ولی چون دل کوچولت میخواد اجازه داری چندتایی بخوری
-
عاشقی تاوان دارد کاش بدانی
یکشنبه 17 مرداد 1400 01:36
وقتی ادعا کردی عاشقی مسوالی وقتی ادعا کردی زندگی بدون او ممکن نیست باید پای سخیتش هم بمانی وقتی ادعا کردی دوستت دارم باید مسولیتش را هم بپذیرید ورای مسولیت های خودت حتی اگر طرفت (یعنی خود خود من)متوهم ترین؛بی مسولیت ترین؛بی هنرترین؛سردترین؛تنبل ترین؛خوابالودترین؛و...ترین آدم دنیا باشد پسرا خوابن و من بیخواب
-
غصه گویی های شاهزاده من
دوشنبه 11 مرداد 1400 14:01
بله منظورم همون پسر بزرگه است یکی از مناسک ما قبل از خواب اینه که یا خواهر کوچیکه براش کتاب میخونه به انتخاب خودش عموما یا اینکه من میرم پیش و براش قصه یمیگم( البته در اکثر مواقع هم هر دو مورد یعنی تا من کوچیکه رو میخوابونم خواهر کوچیکه براش کتاب میخونه و بازی میکن با هم و بعدش نوبت منه که برم سراغش و بریم برای خواب (...
-
به حق چیزای ندیده که دیدیم امروز
دوشنبه 11 مرداد 1400 13:24
من و خواهرجان امروز سر صبح بچه به بغل رفتیم آشغالگردی درسته سرمون رو کردیم توی سطل آشغال بزرگ سر کوچه و با ی چوب ی پاکت آشغال رو برداشتیم و نشستیم به گشتنش :))))))))))))) علتش؟ از اونجایی که اینجانب معتقدم زوجین انسان های بالعغی هستند و نیاز به بکن و نکن ندارند اما گاها مجبور به دخالت میشم در اینکه همسر لباسش رو عوض...
-
مامان حرف بزن
یکشنبه 3 مرداد 1400 14:10
ساعت نزدیک 10 شب هست 4تایی توی ماشین هستیم داریم میریم سمت خونه اخوی همسر-پسر بزرگه میپرسه مامان ما میتونیم خهودمون روی درختا اسم بزاریم؟ میگم میتونیم ولی فقط بین خودمون چون دیگران که نمیدونن ما چه قراری گذاشتیم بعد برای اینکه حسابی متوجهش کنم توضیح میدم مثلا اسم شما توی شناسنامت هست...... ولی خب من صدات میکنم عشق...
-
ادابازی
شنبه 2 مرداد 1400 10:00
سه شنبه شب همراه با خانواده محترم برادرشوهر و خواهر شوهر و دختراشون رفتیم بیرون و برای اولین بار پسرکم همراه عموجانش و خانم عموش سوار موتور شد و رفت، میبدونستم مراقبش هستن ولی نگران بودم بچه بترسه و توی رودروایسی مجبور شه احساساتش رو بچپونه توی دلش و چیزی نگه یا اینکه یهو بزنه سر جیغ و داد بگه پیاده شیم و... ، که...
-
جوک
سهشنبه 29 تیر 1400 13:18
مامانی ی قصه خنده دار برات بگم که از خنددددده غش کنی؟ ( بعد خودش ریز ریز و بامزه میخنده و دستش رو میزاره جلوی دهنش) من : بگو عشق مامان ( یک لحظه دست از کارم میکشم و با یک دست میگیرم توی بغلم و محکم بوسش میکنم) ی مجله ای رو نشونم میده و میگه از اینجا یاد گرفتم، میدونی این رو بابا داد بهم و خاله .... ( اسم خاله کوچیکه)...
-
قهر همسر
سهشنبه 29 تیر 1400 12:51
همسرجان فکر کنم امروز قهریده با من چطور مگه؟ چون هرچقدر زنگ زدم به گوشیش جواب نداد، یا سایلنت کرده یا گذاشته توی ماشین که نبینه چرا؟ چون صبحی جلوی در شرکت توی ماشین حرفمون شد البته حرف حرف که نه ولی خب موقع پیاده شدن من گفتم خوبه اینجا نیستن والا هر روز دعوا داشتیم فکر کنم این باعث شده بقهره :))))))))))))))) شایدم قهر...
-
سوپرایز
پنجشنبه 24 تیر 1400 08:55
دیروز که رسیدم خونه متوجه شدم قراره سورپرایز شم، به درخواست پسرکم، چرا چون چند روز پیش بهش گفته بودم امروز روزی هست که بابایی داماد بوده و من عروس و گویا دیروز با خاله کوچیکه حسابی در این زمینه صحبت کردن یا نمیدونم چی که تصمیم گرفته بودن کیک بپزن و من و باباش رو سورپرایز کنن، فداش بشم که وقتی خاله جانش صداش زد که بیا...
-
سالگرد قمریمون مبارک
چهارشنبه 23 تیر 1400 10:31
هوا خواه توام جانا و می دانم که می دانی که هم نادیده می دانی و هم ننوشته می خوانی 5شنبه سوم مهرماه 1393 مغارن با اول ذی الحجه ، روز یکی شدن، روز تا ابد شیرین، روز سپاسگزاری از امام مهربانی ها که میزبان این بهترین اتفاق زندگی من و جناب عشق آن روزگار بود، روز دگردیسی از من به ما، روزی که بیخیال دنیا دستم رو توی دست جناب...
-
پسرک معتاد من
سهشنبه 22 تیر 1400 12:32
از وقتی گوشی گرفتم پسرکم اون رو تصاحب کرده :) و همیشه میگه این گوشی من و مامان هست و گاهی حتی میفرمایند که این گوشی منه اصلا خلاصه طی این دو سه ماه دیدم خیلی خیلی وابسته شده به گوشی چون من کلا گوشی برنمیدارم و وقتی هم بعد کار میرسم خونه باز هم گوشی دست پسرکم هست و اگر من کاری داشته باشم باید باهاش هماهنگ کنم ،تازگی ها...
-
4 سال در چشم بر هم زدنی گذشت جگر گوشه من
یکشنبه 6 تیر 1400 11:27
بله 4 سال گشذت و ثمره عشق ما شد 4 ساله و حالا دیگه برای خودش ی موجود مستقل محسوب میشه از این جهت که فکر مستقل داره، تصمیمات مستقل میگیره، نظرات خاص خودش داره و همینطور آرزوهای مخصوص خودش رو و...... . روز جمعه صبح ساعت نزدیک 6 بیدار شدم و برگشتم به خاطرات 4 سال قبل-البته 4 سال قبلش شب اصلا نخوابیده بودم و تمام شب رو...
-
جملات فلسفی آقازاده ما
پنجشنبه 3 تیر 1400 11:48
دیروز داریم میریم فروشگاه تا خاله کو.چیکه ی سری وسایل بخره برای کیک تولد سفارشی آقازاده جان بزرگه که فردا تولد 4 سالگیش هست و ایشون بدون هیچ پیش زمینه قبلی می پرسه جز شهر ایران شهرهای دیگه ای هم هست؟ من میگم ایران کشوره مامانی خاله کوچیکه توضیح میده شهر کوچیکتره کشور بزرگتر مثل شهر مشهد که شهر ما هست و کشور ایران...