محبوب دلم

دیروز، امروز، فردا

محبوب دلم

دیروز، امروز، فردا

اینم از همای سعادت من

آقا دیشب جلسه اسختمان ما بود و مدیر قبلی بعد از 2 سال مصر بود به رفتن از طرف دیگه کسی هم حاضر نبود اجازه بده همای سعادت مدیریت ساختمان روی شونش بشینه و بلاخره بعد از کشی و غوص های بسیار بلاخره قرار شد قرعه کشی بشه و این وسط فکر میکنید این کلاغ بدترکیب کجا نشست؟ بله روی شونه من-گریه گریه گریه
آقا به خدا یکی باید بیاد خونه من رو با دوتا بچه مدیریت کنه بعد من برم مدیریت ی ساختمان با 19 واحد باشم
ولی دگیه اجبارا دستهام رو گذاشتم روی زانوهام و به امید یاری سیار دوستان شدم مدیر جدید


وقتی برگشتم بالا و قضیه رو برای اهل البیت تعریف کردم مامانم خیلی جدی گفت باید قبول نمی کردی؟ چجورییعنی؟نمیدونم

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.