محبوب دلم

دیروز، امروز، فردا

محبوب دلم

دیروز، امروز، فردا

کشف پسر کوچیکه

قبلا نوشته بودم که پسر کوچیکه بیشتر کلماتش که به کار می بره انگلیسی هست ولی خب درکنارش داره فارسی هم یاد میگیره :)))))))))))))))))) که خب این باعث میشه گاها ما متعجب شیم از برخی کلماتش

مورد دوم که باید توضیح بدم اینه که من گاها از کلمه پلشت ( کثیف) استفاده میکنم برای جاهایی که قصد دعوا کردن بچه رو ندارم اما میخوام بهش نشون بدم کارش بد و کثیف بوده و بهش میگم اییییییییییییییییییییییییییییییییییییی پَلَشت

حالا بریم سر اصل قضیه

یکشنبه بعدظهر که رسیدم خونه دیدم پسر بزرگه تب داره و خوابیده، منم از خدا خواسته ( چون حالش بد بود و نمیدونستم چه جوری باید راضیش کنم خونه بمونه و همراه ما نیاد خونه عموش) بی سر و صدا و با نهایت سرعت کوچیکه رو لباس پوشوندم و همراه همسر جان راهی منزل خوی همسر شدیم . توی راه پسرک حسابی مزه می ریخت که وسط حرف هاش من دیدم به ی ماشین که پیچید جلوی ما و باباش زد روی بوق گفت ای پلشت، به همسر گف این فحش میده، همسر ی نگاهی به من ی نگاهی به پسر کوچیکه بعد در نهایت ی نگاه عاقل اندر سفیه باز به من، هنوز دور نشده بودیم که ی خانم توی خیابون داشت رد میشد و باز بچه گفت ای پلشت، من کفتم کی مامانی؟ بادستش به اون خانم که رد شده بود اشاره کرد، به باباش گفتم واقعا این به عنوان فحش و اعتراض از این کلمه استفاده میکنه و باباش باز خندید، نزدیک منزل ابوی همسر دور ی ک میدان  که همیشه شلوغ وپر ترافیک هست داشتیم میریفتیم که باز پسرک در اعتراض به حضور یک موتور جلوی ما گفت ای پلشت، اینبار باباش گفت نه واقعا این کوچولو داره فحش میده :)))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))

شادی اول اردیبهشت

هنوز ساعت کاری تمام نشده که گوشیم زنگ میخوره من:الو
پسرک: سلام مامانی
من» سلام پسرم، خوبی؟ جونم
پسرک: من ی حرفی دارم مامانی، زنگ بزن خاله.... بگو بیاد من رو ببره پارک
من: عزیزم، چشمن زنگ میزنم به خاله جون ولی خب اگر دوست داشته باشی خودم  زودتر میام باهم بریم بیرون، یا بریم پارک یا بریم واست عصر یخبندان بگیریم
پسرک: یوههووووووووووووو، باشه منتظر می مونم

میرسم خوئه ، خدا رو شکر کوچیکه خوابه والا باید دوتاییشون رو می بردم بیرون، پسر بزرگه آماده میشه و میریم بیرون، خدا رو شکر مغازه محصولات فرهنگی هم بازه :) میریم داخل، ی فلش میخرم و میگم عصر یخبندان و پپا پیگ رو واسم داخلش کپی کنن، البته این وسط پسرکم هم سگ های نگهبان رو می بینه و میخواد و اونم چندتایی کپی میشه ( خو.استه من زبان اصلی هست و خواسته پسرک زبان فارسی و خب جناب مغازه دار راحت میکنه کار رو و  دل هر دو طرف رو خوشحال میکنه) در راه برگشت بعد اینکه ازخیابان رد میشیم دست من رو رها میکنه و همینجوری که کنارم میاد دوتایی میریم سمت پیاده رو درحالی که داریم باهم صحبت میکنیم ی کم که توی پیاده رو میرم جلوتر حس میکنم کنارم نیست برمیگردم میبینم یکی دومتر عقب تر از من داره با پاش ی چیزی رو اینطرف و اونطرف میزنه و بعد خم شد و اون رو برداشت و پرت کرد داخل ی بنگاه که کرکرش رو ی نیم متری از زمین بالاتر داده بود و همزمان ی غری هم زد، باصدای بلندتر میگم اون چی بود مامان؟ چیکار میکنی؟ درحالی که داره به سمتم میاد از اون حالت های جدی به خودش گرفته و میگه سیگار بود،بزار دودش بره توی سر خودشون سیاه بشن بفهمن سیگار بده :))))))))))) متعجب میگم خب مگه شما مطمئنی که اونا سیگار رو پرت کردن بیرون؟ میگه بله مطمینم خودم دیدم :))))))))))))))))))))))))))))))))))) یعنی تا دو روز اون صحنه و اون جدیدت پسرکم که یادم میومد نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم و با صدای بلند قهقه میزدم حتی اون روز تا خونه 3 بار توی خیابان با صدای بلند هی خندیدم و هی پسرکم گفت چی شد مامان؟؟ خوشحالی؟ خیلی خنده دار بوددددددددددددددددددددددددد

بازم پولامو خرج خودم کردم

:))))))))))))))))))))))))

سلام به همه
رفتم موهای طلایی نازنینم رو کوتاه کردم و ریختم دور
نمیدونم چرا اینقدر این موهام رو دوست دارم
هردفعه که کوتاهشون کردم بعد بلند شدن از روی صندلی با دلتنگی نگاهشون کردم که خانم آریشگر محترم با جارو جمعشون میکنه و میریزدشون دوررررررررررررررر توی سطل زبالهههههههههه :(((((((((((((((
خلاصه الان ی تمشک با موهای کوتاه درخدمت شماست
دیروز پسر کوچیکه رو بردم یپش ی متخصص جدای از دکتر خودشون، جناب دکتر تمام وقت هی میگفت خدا رو شکر که بچه آلبونیسم نداره، هی به منم یادآوری میکرد خدام رو شکر کنم، آخر کار واقعا دلم به حال خودم میسوخت که عجب مرضی دارم من :))))))))))  سر اومدن دیدم خیلی نگرانه گفتم دکتر من قبل ازدواج همراه همسرم رفتیم پیش متخصص ژنتیک و آزمایش دادیم و ایشون گفتن چون همسرم ژن رو نداره، بچه های ما به همون نسبت که بچه سایر زوج ها ممکنه مبتلا بشن، امکان ابتلا دارن پس ما میدونستیم که بچه هامون به احتمال زیاد درگیر نمیشن ولی خب بازم خدا رو شکر، بعد جناب دکتر فرمودن که  درسته بچه هات نگرفتن ولی  ژنت رو منتقل کردی به بچه ها و  ممکنه بچه اونا درگیر بشن و بعد باز میگه انشاء الله که نه نمیگیرن، یعنی الان من باید نگران نوه هام باشم خلاصه :))))))))))))))))))))))))