محبوب دلم

دیروز، امروز، فردا

محبوب دلم

دیروز، امروز، فردا

این روزها

این روزها  نگران وضعیت کاریم در سال بعد هستم با توجه به وضعیت روابط بین آقایان مدیرعامل و رئیس هیئت مدیره و نگرششون به موضوعات مورد  اختلافاتشون

این روزا با این کرونای لعنتی زمانی که فرصت هم باشه و همسر هم گرفتار نباشه و همه چی اکی باشه و... میمونی بچه های بینوا  و مامان جان بنده خدا رو کجا ببری ی  یکی دو ساعتی از خونه ببیان بیرون هوایی بخورن-البته هفته پیش رفتیم جاغرق و این هفته بردیمشون کوه پارک-ی موضوعی هم هست این وسط این دو هفته گلمکان نمیشد بریم به خاطر ممنوعیت کرونایی رفتن از شهری به شهر دیگه

این روزا تصمیم دارم ی صفحه شخصی برای پسرک بزرگم در اینستا درست کنم واتفاقات روزش رو  در حد امکان با نوشتار و تحلیل و بیان خودش بزارم و همینطور صدای خودش اگر بشه-به هرحال مثل برق و باد داره بزرگ میشه و بماند به یادگار برای من و شاید خو.دش-هرچند ی عده مخالف هستند و معتقدند این کار من تهاجم به حریم شخصی یک انسانه و شاید اون بعدها بگه دوست نداشته ولی خب  فایده نداره چون من انجامنش میده البته با این وضعیت که گوشی ندارم و مکافات هاش با چی باید عکس و فیلم بگیرم از بچه آیا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

این روزها کلی باید زنگ بزنم درصورت امکان همین امروز اول به جاری جان بزرگه برای تسویه پول برنج و تشکر ازشون، بعد به مادرشوهرجان برای احوال پرسی و تشکر بابت نارنج های ارسالی وبه عمو برای اعلام ارسال قسط ها  و.... دیگه به کی باید زنگ بزنم آیا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


دارم جمع میکنم برم :)))))

سلام

راستش اومدن من از بلاگفا به اینجا  اجباری بود مثل خیلی از شماها-بعد اومدن هم چند دفعه برای موضوعات مختلف نامه زدم به پشتیبانی اینجا ولی دریغ از یک جواب یک کلمه ای-و ضمن اینکه از همون بدو  اومدن، از محیط اینجا خوشم نمیومد-فلذا در حال حاظر مطالب اینجا رو دارم منتقل میکنم وبلاگ قبلی، همه مطالب که منتقل شد میرم خونه قدیمم

آپارتمان نشینی و واویلای آن

نمیدونم اینجا نوشتم یا نه همسایه طبقه پایین که خونشون زیر واحد ما هستش مدتها بود که سر و صدای شبانشون خیلی بلند بود به نحوی که من زمان خواب تمام مکالمات و.... میشنیدم و خب حالم بد میشد درواقع یک فیلم م+س+ت+ه+ج+ن میدیدم که صداش واقعی بود :)))))))))) ی روز که دیگه کلافه بودم موضوع رو برای همکارهام گفتم و یکیشون پیشنهاد داد موضوع رو به خانوم خونه بگم شاید اصلا نمیدونن صداشون .... ، خودم هم حدس زدم شاید عروس و پسرشون باشن یا ....خلاصه من توی ت+ل+گ+ر+ا+م پیام دادم و چه اوضاعی درست کردن همسایه مدعی اخلاق و روشنفکری ما که بیا و ببین( جوونم نیستن ها بچه هاشون عروس و داماد شدن) شوهرشون اومده بود دم در که با همسر بنده دعوا کنه و خب ما هم که نبودیم، رفتم خونه دیدم مامانم دست و پاش میلرزه که چیکار کردی و چی گفتی مگه که شوهر این همسایه اومده که موضوع حیثیتی هست و مرد خونه کجاست و.... . رفتم پایین تا با خانوم حرف بزنم و بگم که من برای شما به عنوان یک زن پیامی دادم شما چرا پای شوهرت رو کشیدی وسط که ایشون فرمودن آخه ما فکر کردیم همسرتون پیام دادن( چرا همچین فکری کردن با این که عکس پروفایل تلگرام من مشخصه مال کی هست) خلاصه بعد هم انکار شدید که ما نیستیم و شاید صدا از بالا میاد( طبقه بالایی ی زن و شوهر بدون بچه هستن که خب گاهی صدای پایه های تخت اونام میاد یا دنبال هم دویودن هاشون و...) عرض کردم نه وقتی سرم رو میارم زمین صدا از خونه شماست و خلاصه ایشون انکار اتکار و تهش گفتم حالا اگر اشتباه از من بوده ببخشید ولی خب گفتم اگر از خونه شماست شاید راضی نباشید ی مرد غریبه( منظورم همسر جان) بشنوه وخداحافظی کردم و اومدم .... حالا از داون موقع به بعد این همسایه گیر داده به صدای گروپ گروپ پسرک من

هر چند وقت ی بار پیام میده صدای پای بچتون آرامش ما رو گرفته، من هم هربار در اوج عصبانیت با نهایت ادب عرض کردم خدمتشون که بچه است و نهایت تلاشم رو میکنم خدا شاهده بچه رو با اینکه مخالفم روزی 4 تا 5 ساعت با تلوزیون و تبلت و لب تاپ سرگرم میکنم و روزی ی ساعت هم که کتاب و قصه و از ساعت 2 تا 5 و 6  عصر هم که میدونه ساعت ممنوع بودن بدو بدو هست شب هم از ساعت 9 میخوابونمش و صبح 8 و 9 صبح بیدار میشه دیگه چه کاری باید بکنم تا خانوم همسایه محترم راضی باشن؟ آها تازه کل خونه رو فرش کردم، تشک های تخت رو گذاشتم توی اتاق که روی اونا بپره و روی مبل ها هم فقط حق پریدن داره اگرم بخواد از مبل بپره پایین باید بره بالش بیاره روی اونا بپره+-واقعا دیگه کاری میتونم بکنم؟ خب بچه است وقتی میخواد بره توی اتاق میدوه، وقتی میخواد از اتاق بیاد بیرون میدوه 

ایندفعه هم مودبانه جوابش رو دادم ولی نمیدونم دفعه بعد چی میگم-البته نوشتم که دومی هم داره راه رفتن یاد میگره :)))))))))))))))))

همسر جان که فرمودن یا اصلا جواب نده یا نهایت براش بنویس سلام، بیکاری خودت رو آزار میدی؟ ولی خب من انگار حناق میگیرم اگر جواب ندم 

:)))))))))))))))))))))

رسما یک سالگیت مبارک عشق کوچولوی مامان :)

دیروز یعنی یکشنبه 23/آذر مثل یک عدد مادر جنابتکار پسرم رو بغل کردم و بردم واکسنش رو یک سالگیش رو زدم، یعنی توی بغل خودم گرفتم و واکنس زد بهش بانوی بهداشت، البته بابای بچه هم بود ولی خب از اونجایی که من دوست دارم بچه بدونه وقت درد و ناخوشی و وقت خوشی و عیش و نوش مامان همراهش هست بچه رو خودم بغل کردم البته در تمام موارد چه بزرگه چه کوئچیکه خودم بودم و بغل کردم  وهمراه  بچه بودم جز زمان عمل خ+ ت +ن +ه هر دو که اونم به این دلیل که گریه میکردم  و دکتر گفته بود تا مامانش از مطب نره بیرون کار رو شروع نمیکنم :))))))))))) حالا دکتری بود ایشون که ما خانوادگی میریم پیششون -و صد البته آزمایش خون کف پا رو هم برای هیچکدوم کنارشون نبودم، بیمارستان رفته بودم ولی خب چون فاصله ی زمانیش تا زایمان کم بود اونجا هم توی بیمارستان من رو توی اتاق نشوندن و بچه و باباش رو بردن اتاق بغلی



دردت به جونم

پسر بزرگه ی چند روزی هست یعنی دقیقا از 3 شنبه قبل روی پوست شکمش و پاهاش و پشتش ی لکه های قرمزی زد که کوچیک بودن و اولش ترسیدم سرخکی چیزی باشه اما چون کم بودن و تا عصری نه تعدادش و نه کوچیک و بزرگیش تغییر نکرد و بچه هم هیچ علامت بیماری و تبی نشون نداد خیلی جدی نگرفتم و گفتم توی این عالم کرونا بچه رو کجا بردارم ببرم دکتر-خلاصه فرداش حدود ساعت 10   خاله کوچیکه زنگ زد به من که سر کار بودم و گفت اینا شبیه کهیر شدن و بزرگ شدن لکه ها -خب اولین تشخیص حساست بود به چیزی که ممکنه خوزده باشه ولی هرچقدر فکر کردیم هیچ چیز جدیدی که قبلا استفاده نکرده توی این یکی دو هفته نخورده بود .ساعت حدود 1 همو.ن روز دوباره از خونه زنگ زدن که بچه تب کرده. منم چون همکارم مرخصی بود  مجبور بودم بمونم چون یکی دوتا کار داشتم که باید تحویل میدادم واسه همین زنگ زدم به همسر که ظهر رسید خونه بچه رو برداره بیاد دنبال من ببریمش دکتر و از اونجایی که دکتری که همیشه میبرمش توی بیمارستان هست و مطب نداره و فقط دو روز درهفته است رو نمیشد بریم و دکتر خانوادگیمون هم که جدیدا داره تخصص اطفال میخونه و اونم دیگه مطب نداره مونده بودم کجا ببرم حالا بچه رو. باباش پیشنهاد داد ببریمش رضوی اگر متخصص اطفال بود که بود والا ببریم بیمارستان اکبر، خودمم گشتم و ی خانم دکتر فوق تخصص اطفال یابیدم از نت-خلاصه اومدن و اول رفتیم رضوی که خب وقت متخصص اطفال تموم شده بود و دیگه به ما وقت ندادن -رفتیم بیمارستان اکبر که اونجام تا رسیدیم گفتن دکتر رفته و باید تا 5 و نیم صبر کنیم و حالا ساعت چند بود؟ ساعت 3 و 40 حدودا-ی کم توی ماشین نشستیم ولی خب بچه تب داشت و مریض-ساعت 4 به همسر گفتم بزار ی زنگ بزنم به این خانم دکتری که از نت شمارش رو  گرفتم ببینم پذیرش میکنن زودتر بریم اونجا، منشی جواب داد و گفت 5 اینجا باشید ، دیدیم بهتره رفتیم اونطرف، خانم دکتر دیدش و گفت حساست نیست؟ گفتم نمیدونم چیز جدیدی که نخورده-بعد اشتباه کردم و گفتم البته خانم دکتر من تقریبا 2 هفته پیش ی کم بدن درد داشتم طی یکی دو روز که رفتم دکتر گفت نه کرونا نیست، منم نرفتم آزمایش بدم ولی بعد ی هفته همکارم رفت آزمایش و مثبت شد، ایشونم گفت به هرحال ممکنه همون باشه و شروع کرد به نوشتن نسخه، عرض کردم پسرک من خیلی بد دارو میخوره شربت آزیترومایسین که بخوره بالا میاره حتی شربت استامنوفن هم حالش برمیگردونه، ایشونم گفتن پس چیکار کنم؟ گفتم نمیدونم خانم دکتر؟ بعد ایشون  قرص آزیترومایسین نوشتن همراه با شربت کتوتیفن، براش و فرمودن یکی دو روز باید صبر کنی اگر خوب نشد و حالت دیگه ای بروز کرد باز بیارش-حالا من قرص ویتامین سی میدم به بچه که اونم 4 تکه کوچیک میکنم ولی خب قرص آزیترومایسین که تکه کردم روکشش شکست و تلخ تلخ شد و بچه بینوا ی نصفش رو قورت داد با آب ولی نصفه دومش رو اینقدر خواهش و التماس کردیم تا اینکه راضی شد با ژله بپوشونیم و بخورتش ولی به محض خوردن بالا آورد-خلاصه اون شب با هر بدبختی و همراه دمنوش ی کم بهش شرتب کتوتیفن دادم و خوابید و فردا و پس فرداش هم شربت خورد  دیگه نه اثری از اون لکه ها بود تقریبا و نه تبی و نه هیچی-تا دیورز یعنی 2 شنبه که یهو عصری به شدت تب کرد و بالا آورد از شدت تب و اون لکه ها هم باز مثل کهیر زد بیرون-ایندفعه دیگه نبردمش متخصص اطفال بردم پیش ی خانم دکتر عمومی که خیلی تعریفش رو شنیده بودم از همکارم و عالی بوددددددددد-بدون ترس برای بچه تزریق آمپول پنیسیلین نوشت و گفت با توجه به شرایطش و اینکه میگید دارو نمیخوره لازمه امشب بزنه، بعد شربت سفاکسین داد و گفت اگر نخورد ی آمپول دیگه مینویسم اون رو بزنید حتما، و خودش وایساد تا تزریقات مطبش تست کنه رو دست بچه و همینطور موقع تزریق هم باز خودش اومد و وایساد-ممنونم ازش ممنونم از همه دکترهایی که نگاه به حال مریض میکنن وقت نوشتن دارو نه فقط اونی که بهشون توی دانشگاه یاد دادن-ممنونم از همه دکترهایی که محکم هستن توی تشخیص و هی نمیگن نمویدنم شما چی میگید و.... یعنی حرف های من مادر رو شنید و خودش تشخیص داد بهترین چی هست برای بچه، نمیخوام اون خانم دکتر متخصص رو بگم کارش درست نبوده ولی ایشون اصلا هواسش نبود بچه باید حالش خوب بشه نه اینکه فقط دکتر مطمئن باشه بهترین داروی ممکن رو داده، درضمن دارویی که فقط علایم رو از بین ببره -دیشب پسرم تب داشت ولی امروز حالش خوب بود و خدا رو شکر شربت سفکسین رو هم با آبمیوه آناناسی خورده


وقتی دوبار در ظرف 5 دقیقه بچه تزریق داشته باشه دل مادرش هزار هزار تکه میشه از گریه هاش -بمریم براش که دیشب تو بغلم زار میزد و من بارش شعر میخوندم و صدام هی میلرزید و هی میشکست توی گلوم منم گریه کردم باهاش-محکم توی بغلم بود و نمیتونستم کاری کنم درد نکشه، نمیتونسم معجزه کنم خوب شه، خدایا تو چه دلی داری پس