محبوب دلم

دیروز، امروز، فردا

محبوب دلم

دیروز، امروز، فردا

دردت به جونم

پسر بزرگه ی چند روزی هست یعنی دقیقا از 3 شنبه قبل روی پوست شکمش و پاهاش و پشتش ی لکه های قرمزی زد که کوچیک بودن و اولش ترسیدم سرخکی چیزی باشه اما چون کم بودن و تا عصری نه تعدادش و نه کوچیک و بزرگیش تغییر نکرد و بچه هم هیچ علامت بیماری و تبی نشون نداد خیلی جدی نگرفتم و گفتم توی این عالم کرونا بچه رو کجا بردارم ببرم دکتر-خلاصه فرداش حدود ساعت 10   خاله کوچیکه زنگ زد به من که سر کار بودم و گفت اینا شبیه کهیر شدن و بزرگ شدن لکه ها -خب اولین تشخیص حساست بود به چیزی که ممکنه خوزده باشه ولی هرچقدر فکر کردیم هیچ چیز جدیدی که قبلا استفاده نکرده توی این یکی دو هفته نخورده بود .ساعت حدود 1 همو.ن روز دوباره از خونه زنگ زدن که بچه تب کرده. منم چون همکارم مرخصی بود  مجبور بودم بمونم چون یکی دوتا کار داشتم که باید تحویل میدادم واسه همین زنگ زدم به همسر که ظهر رسید خونه بچه رو برداره بیاد دنبال من ببریمش دکتر و از اونجایی که دکتری که همیشه میبرمش توی بیمارستان هست و مطب نداره و فقط دو روز درهفته است رو نمیشد بریم و دکتر خانوادگیمون هم که جدیدا داره تخصص اطفال میخونه و اونم دیگه مطب نداره مونده بودم کجا ببرم حالا بچه رو. باباش پیشنهاد داد ببریمش رضوی اگر متخصص اطفال بود که بود والا ببریم بیمارستان اکبر، خودمم گشتم و ی خانم دکتر فوق تخصص اطفال یابیدم از نت-خلاصه اومدن و اول رفتیم رضوی که خب وقت متخصص اطفال تموم شده بود و دیگه به ما وقت ندادن -رفتیم بیمارستان اکبر که اونجام تا رسیدیم گفتن دکتر رفته و باید تا 5 و نیم صبر کنیم و حالا ساعت چند بود؟ ساعت 3 و 40 حدودا-ی کم توی ماشین نشستیم ولی خب بچه تب داشت و مریض-ساعت 4 به همسر گفتم بزار ی زنگ بزنم به این خانم دکتری که از نت شمارش رو  گرفتم ببینم پذیرش میکنن زودتر بریم اونجا، منشی جواب داد و گفت 5 اینجا باشید ، دیدیم بهتره رفتیم اونطرف، خانم دکتر دیدش و گفت حساست نیست؟ گفتم نمیدونم چیز جدیدی که نخورده-بعد اشتباه کردم و گفتم البته خانم دکتر من تقریبا 2 هفته پیش ی کم بدن درد داشتم طی یکی دو روز که رفتم دکتر گفت نه کرونا نیست، منم نرفتم آزمایش بدم ولی بعد ی هفته همکارم رفت آزمایش و مثبت شد، ایشونم گفت به هرحال ممکنه همون باشه و شروع کرد به نوشتن نسخه، عرض کردم پسرک من خیلی بد دارو میخوره شربت آزیترومایسین که بخوره بالا میاره حتی شربت استامنوفن هم حالش برمیگردونه، ایشونم گفتن پس چیکار کنم؟ گفتم نمیدونم خانم دکتر؟ بعد ایشون  قرص آزیترومایسین نوشتن همراه با شربت کتوتیفن، براش و فرمودن یکی دو روز باید صبر کنی اگر خوب نشد و حالت دیگه ای بروز کرد باز بیارش-حالا من قرص ویتامین سی میدم به بچه که اونم 4 تکه کوچیک میکنم ولی خب قرص آزیترومایسین که تکه کردم روکشش شکست و تلخ تلخ شد و بچه بینوا ی نصفش رو قورت داد با آب ولی نصفه دومش رو اینقدر خواهش و التماس کردیم تا اینکه راضی شد با ژله بپوشونیم و بخورتش ولی به محض خوردن بالا آورد-خلاصه اون شب با هر بدبختی و همراه دمنوش ی کم بهش شرتب کتوتیفن دادم و خوابید و فردا و پس فرداش هم شربت خورد  دیگه نه اثری از اون لکه ها بود تقریبا و نه تبی و نه هیچی-تا دیورز یعنی 2 شنبه که یهو عصری به شدت تب کرد و بالا آورد از شدت تب و اون لکه ها هم باز مثل کهیر زد بیرون-ایندفعه دیگه نبردمش متخصص اطفال بردم پیش ی خانم دکتر عمومی که خیلی تعریفش رو شنیده بودم از همکارم و عالی بوددددددددد-بدون ترس برای بچه تزریق آمپول پنیسیلین نوشت و گفت با توجه به شرایطش و اینکه میگید دارو نمیخوره لازمه امشب بزنه، بعد شربت سفاکسین داد و گفت اگر نخورد ی آمپول دیگه مینویسم اون رو بزنید حتما، و خودش وایساد تا تزریقات مطبش تست کنه رو دست بچه و همینطور موقع تزریق هم باز خودش اومد و وایساد-ممنونم ازش ممنونم از همه دکترهایی که نگاه به حال مریض میکنن وقت نوشتن دارو نه فقط اونی که بهشون توی دانشگاه یاد دادن-ممنونم از همه دکترهایی که محکم هستن توی تشخیص و هی نمیگن نمویدنم شما چی میگید و.... یعنی حرف های من مادر رو شنید و خودش تشخیص داد بهترین چی هست برای بچه، نمیخوام اون خانم دکتر متخصص رو بگم کارش درست نبوده ولی ایشون اصلا هواسش نبود بچه باید حالش خوب بشه نه اینکه فقط دکتر مطمئن باشه بهترین داروی ممکن رو داده، درضمن دارویی که فقط علایم رو از بین ببره -دیشب پسرم تب داشت ولی امروز حالش خوب بود و خدا رو شکر شربت سفکسین رو هم با آبمیوه آناناسی خورده


وقتی دوبار در ظرف 5 دقیقه بچه تزریق داشته باشه دل مادرش هزار هزار تکه میشه از گریه هاش -بمریم براش که دیشب تو بغلم زار میزد و من بارش شعر میخوندم و صدام هی میلرزید و هی میشکست توی گلوم منم گریه کردم باهاش-محکم توی بغلم بود و نمیتونستم کاری کنم درد نکشه، نمیتونسم معجزه کنم خوب شه، خدایا تو چه دلی داری پس

نظرات 2 + ارسال نظر
زهرا شنبه 22 آذر 1399 ساعت 08:11 http://Pichakkk.blogsky.com

کامنت قبلی خصوصی بود
یادم رفت بگم

زهرا شنبه 22 آذر 1399 ساعت 08:08 http://Pichakkk.blogsky.com

طفلک
ایشالله که تا الان کاملا خوب شده باشه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.