محبوب دلم

دیروز، امروز، فردا

محبوب دلم

دیروز، امروز، فردا

اولین در 1401

نگاه ساعت کردم 12 و بیست دقیقه بود، با سرعت انگشت زدم توی شرکت و خودم رو رسوندم دم مهد تا پسرک رو ببرم خونه تا مثل دفعه قبل نگه از همه دیرتر میایی چرا مامانی

در که باز شد درحال چهچه بود قناری کوچولوی من مثل همیشه :)))))))))
بعد حال و احوال و اینکه چه خبر و چیکار کردی توی مهد و جواب همیشگی کار خاصی نکردم، رسیدیم به ردیف مغازه ها و جلوی هر مغازه ایستادن و گفتن مامان بریم داخل؟
من: چی لازم داری مگه عزیزم؟ من که گفتم امروز پول همراهم نیست
پسرک خب بریم داخل نگاه کنم میگم چی لازم دارم، خب اصلا برو خونه از  پولای خودم بیار و....
خلاصه بعد کلی بگو مگو و... رسیدم به ی مغازه اسباب بازی فروشی که خب پسرک اسکوتر میخواست، یا یک بسته بزرگ از اسلحه و... بعدم چشمش افتاد به فوتبال دستی و .....هی بهش یادآوری کردم من پول ندارم عزیزم باشه بعد میاییم و میخریم بلاخره هم با غر غر و اخم و ناراحتی اومد بیرون 
بعد همینجوری که دستش رو گرفته بودم تا از خیابون رد شیم یهو با اخم و غضب برگشته به من میگه
چرا برای خودت همه چیز میخری به من میگی پول نداری؟ چرا داری؟ توی کارتته همه پولات
حالا من متعجب جلوی خندمم گرفتم به زور میگم که: چی خریدم من برای خودم عزیزم مگه؟ من که مدت هاست اصلا چیزی نخریدم برای خودم ببین حتی کفش لازم دارم ولی گفتم بعد خرید کفش برای شما و داداشی
برگشته میگه: همون چیزایی که میمالی به لبات، میمالی به دستات، به صورتت همون کرم پا
یعنی میخواستم از شدت خنده زمین رو گاز بزنم
آخه وروجک تو کی بزرگ شدی
حالا قصه چیه؟ من ی چندتا کرم مرطوب کننده و ی کرم پا و البته ی کرم زعفران از خانم داییم گرفتم که اونم پولش رو قراره قسطی بدم بهش
ی رژ لبم دارم که توی این دوسال کرونا استفاده نشده بچم ندیده حالا گاهی میبینه استفاده میکنم فکر کرده جدید خریدم گذاشته به حسابم :)))))))))))))))))))))))