محبوب دلم

دیروز، امروز، فردا

محبوب دلم

دیروز، امروز، فردا

جوک

مامانی ی قصه خنده دار برات بگم که از خنددددده غش کنی؟ ( بعد خودش ریز ریز و بامزه میخنده و دستش رو میزاره جلوی دهنش)

من : بگو عشق مامان ( یک لحظه دست از کارم میکشم و با یک دست  میگیرم توی بغلم و محکم بوسش میکنم)

ی مجله ای رو نشونم میده و میگه از اینجا یاد گرفتم، میدونی این رو بابا داد بهم و خاله .... ( اسم خاله کوچیکه) خونده برام

میگم آفرین به بابا و خاله جونت، خب حالا بگو برام منتظرم

شروع میکنه و وسط هر جملش میخنده  از اون خنده هایی که ما وقتی جک میگیم برای هم میخندیم که ضایع نشیم و طرف رو وادار به خنده کنیم- ی آقایی میخواست پشت بومش رو قیر کنه، زیاد آورد باهاش دست انداز درست کرد بعد باز دستش رو میزاره روی دهنش و میخنده منم با صدای بلند میخدم میگم وای دست انداز چرا خب؟ میگه چمیدونم، همینو بگو مگه اونجا ماشین رد میشه و باز با هم میخندیم

میگه خنده دار بود نه مامان؟ میگم خیلی بامزه بود ممنون که  خستگی کارم رو درآوردی

میگه خب یکی دیگه هم بلدم بگم برات؟ میگم بگو عشقم

میگه ی جوجه تیغی و کیوی کنار هم بودن، جوجه تیغی گفت این دادشمه رفته سربازی

ایندفعه خیلی واقعی قهقه زدم و بغلش کردم و بوسیدم و بویدم و درلحظه میتونستم قورتش بدم ولی حیفم به بقیه اومد محروم میشدن از دیدنش :))))))))))))))))))))))))))))))

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.