محبوب دلم

دیروز، امروز، فردا

محبوب دلم

دیروز، امروز، فردا

مامان حرف بزن

ساعت نزدیک 10 شب هست 4تایی توی ماشین هستیم داریم میریم سمت خونه اخوی همسر-پسر بزرگه میپرسه مامان ما میتونیم خهودمون روی درختا اسم بزاریم؟ میگم میتونیم ولی فقط بین خودمون چون دیگران که نمیدونن ما چه قراری گذاشتیم بعد برای اینکه حسابی متوجهش کنم توضیح میدم مثلا اسم شما توی شناسنامت هست...... ولی خب من صدات میکنم عشق مامان، اما وقتی بری مثلا مدرسه خانم معلمت بهت نمیگه عشق مامان بلکه میگه........ ( اسمش) درسته ؟  گفت اوهم-ی چند دقیقه ای گذشت پرسید مامان میشه روی آدما اسم بزاریم؟ گفتم مثلا کی؟ گفت مثلا عمه..... بهش بگیم طوطب زرد، گفتم نه پسرم نمیشه، پرسید چرا؟ گفتم عمه بشنوه ناراحت ممکنه بشه ، گفت خب فقط من و شما بدونیم گفتم نه عزیزم ما روی عمه اسم نمی زاریم همون عمه..... ( اسمشون) صدا میزنیم-بچه ساکت شد و رفت توی فکر-گفتم حالا اگر بخوای روی خاله.... ( خواهر کوچیکه که عشق پسرک من هست) اسم بزاری چی میگی بهش؟ گفت....( اسمش)+ایران( مثلای سارای ایران) خندیدم و گفتم روی مامان چی میزاری اسم؟ گفت مامان حرف بزن. با تعجب گفتم چرا؟ گفت چون هی با من حرف میزنی و فلان اینا. باباش خندید و گفت حرف راست رو باید از بچه شنید . من چیزی نگفتم، بعد بابا جانش پرسید خب  روی بابا چه اسمی میزاری ( منتظر بود فکر کنم بچه بگه عشق و فلان و اینا :))))) ) پسرکم هم گفت بابا لپتاپ . یعنی با چنان قدرتی خندم رو قورت دادم و نگفتم آها حرف راست رو باید از بچه شنید که دندونام درد گرفته بود :)))))))))))))))))))) ازش پرسید چرا این اسم و پسرکم گفت چون همش لپ تاپ دستته

خلاصه از اجرای مابقی مراسم اسمگزاری صرف نظر کردیم همه با هم

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.