محبوب دلم

دیروز، امروز، فردا

محبوب دلم

دیروز، امروز، فردا

شیرین زبون مامان

بعدظهر -خونه
مامان جون کنار مبل نشسته روی زمین و تکیه داده به مبل بزرگ، پسرک توی بغلش نشسته و گوشی دستشه و داره بازی میکنه
مالمان جون: قربون صدقه پسرک میره و میگه پسرم، خدا رو شکر که هستی، حیف دیر اومکدی و من پیر شدم و....
پسرک درحالی که معلومه لذت می بره از اینهمه دوست داشته شدن، همینجوری که داره بازی میکنه میگه: درسته دیر اومدم ولی منم خیلی دوست دارم شما رو  قد سیاره ها

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.