محبوب دلم

دیروز، امروز، فردا

محبوب دلم

دیروز، امروز، فردا

مهمونی دارم امشب چه مهمونی

روز جمعه ظهری گوشیم زنگ خورد و وقتی اسم برادر شوهرجان رو دیدم روی صفحه گوشی متعجب شدم و البته ی کوچولو نگران چون سابقه نداشت و تمام هماهنگی های بین خونه ما و خونه برادرشوهرجان یا توسط همسر با ایشون انجام میشد یا توسط من با جاری جان خدابیامرز و یا با منزلشون و دختر خانم گلشون
خلاصه بعد جواب دادن ایشون احوال اخوی شون رو پرسیدن که خب من ی کم بیشترک نگران شم و بعد معلوم شد زنگ زدن برای هماهنگی اینکه تشریف بیارن خونه ما
حسابی متعجب شدم ولی خب چون همسر شیفت بود به صورت کاملا زیر پوستی قرار رو تبدیل کردم به یک مهمونی شام برای امشب
خلاصه از دیشب دارم میشورم و میسابم و ........
اصلا هم متنفرم از این کارها البته :)))))))))))))))))))))) منظورم شستن و سابیدن قبل اومدن مهمون هست که ایندفعه دیگه هیچ جوره نمیشد انجام نشه چون وضعیت فرش های توی سالن رو تغییر داده بودیم و ی هفته ای هم بود خونه جارو نشده بود اونم با دوتا بچه کوچیک وروجک که تو خونه همه چیز ریخته میشه به یمن آزادی مطلقشون و.....
البته که از مهمون اومدن اما لذت میبرم

درمورد بچه ها
مدتی بود که برنامه داشتیم پسر بزرگه بره آموزش شنا، که خب خدا رو شکر فعلا استارتش زده شده و داره میره. طبق فرمایشات همسرجان گویا مربیش هم خیلی خیلی ازش راضی هست. آخه این وروجک من سر نترسی داره و عاشق آب و آب بازی به نحوی که چند روز پیش که خانوادگی رفتیم استخر آستان قدس ( سوء تفاهم نشه پدر و پسر رفتن قسمت مردونه و من رفتم قسمت زنونه) گویا باباش میره قسمت نمیه عمیق و بچه هم بیهوا میره و خب زیر پاش خالی میشه و طبق گفته خودش  میترسه چرا که یهو  آب اومده تا روی سرش و... ، باباش میگه گفتن گویا جیغ هم زده و خب خدا خیر بده به آقایی که نزدیکش بوده گرفتتش. من که توی ماشین شنیدم از باباش نگران شدم و گفتم دیگه استخر نمیاد این بچه ولی دو روز بعدش که قرار دوم رو داشت با مربیش بدون هیچ حرفی و با شادی بسی زیاد آماد ه شد و رفت استخر بازم. فقط دیگه رفتنش مشروط به این هست که حتما حتما بابش هم باشه و فعلا راضی نیست بدون بابا من ببرم و تحویل مربیش بدمش . قربون قد و بالای این پسر بشه مامانشششششششششششششششششش
دو.می هم که افتان خیزان حرف میزنه با دو زبان مادری البته :)))))))))))))))))))))) نیمه انگلیسی و نیمه فارسی مثلا شکلات برمیداره داد میزنه مامان بروان و شکلاتش رو نشونم میده اما بهش که میگم مامانی قهوه ای کو میگرده و هرچی قهوه ای بود اشاره میکنه بهش
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.