محبوب دلم

دیروز، امروز، فردا

محبوب دلم

دیروز، امروز، فردا

برشی از یک کتاب

سپس آهسته از جای بلند شد، دستهایش را روی شانه ام گذاشت و به چشم هایم خیره شد، گویی دارد با زنی بزرگ حرف می زند، پرسید: سندی، عشق برای تو هم خیلی ارزش دارد نه؟

............

............

...........

همه چیز را هم که نمی شود به بابا گفت سندی، مردها این مسائل را درک نمیکنند، مردها ارزش کلمات را نمی فهمند، مردها به مادیات اهمیت می دهند و زن ها با معنویات زندگی میکنند.

مادرم ادامه داد (( تقصیر آن ها هم نیست . جهان ما دو جهان متفاوت است. هرکدام در عالم خود حرکت میکنیم و از بین می رویم، فقط چند لحظه به هم بر میخوریم و بعد، هریک در تنهایی خود ، در را به روی خود میبندیم. ))


کتاب از طرف او نوشته آلبا دسس پدس

دلم میخواست خیلی از صفحات این کتاب رو اینجا بنویسم ولی حیف که نه وقت بود نه عقلانی
بخونیدش و ازش لذت ببرید البته اگر دوست داشتید

منم باز باید بخونمش 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.