پاییز رو من بخاطر طبیعت زیبا و هوای دلچسبش خیلی دوست دارم
بهار رنگ ها همیشه من رو می بره تا اعماق اعماق رویاهای رنگی رنگی- وقتی چشام رو ریز میکنم و فقط یکی دوتا درخت رنگی رو محور دیدم قرار میدم و باقی چیزها رو محو، وقتی سعی میکنم گوشم صداها رو نشنوه جز صدای خشش برگها رو توی نسیم میلایم و تضور کنم وسط وسط دل طبیعتی خلوت نشستم، زمان برام سحرانگیز میشه و اونوقته که مثل آلیس در سرزمین عجایب توی سرزمین رویاها پرواز میکنم و گم میشم و بعد صدای شادی دخترک درونم رو میشنوم که شادمانه از این طرف به اون طرف می دوه و بلند بلند میخنده و آواز میخونه گاهی ی دخترک 3 یا 4 ساله میشه که توی جاده های جنگلی رنگ رنگی خم شده و با تعجب نگاه برگ های زیر پاش میکنه و با کفشدوزک خانم قرمز خالخالی دوست میشه و گاهی ی دخترک 20 ساله که با عشوه و ناز دور خودش میچرخه و همه چیز رو عاشقانه میبینه و گاهی در سن 70 سالگی میشینه روی ی صندلی گهواره ای و چشم میدوزه به دشت بی پایان و دریاچه آرامی که جلوی روش گسترده است .
پاییز قشنگم چقدر دوست دارم وقتی با خودت میبریم توی رویاهات
البته رویاهای الانم یهو مخدوش میشه و دست یا پای ی بچه میاد وسطش که بغل میخواد یا مم یا میخواد باهاش فوتبال بازی کنم و.......