محبوب دلم

دیروز، امروز، فردا

محبوب دلم

دیروز، امروز، فردا

هی صدام میکنه، میخواد من رو گول بزنه

جملات بالا فرمایشات پسر بزرگه است، چه موقع؟ عرض میکنم خدمتتون

دیروز من خیلی کم خوابی داشتم، شبش که ساعت حدود 2 خوابیده بودم، روز هم از ساعت 6 و نیم همراه کوئچیکه  بیدار بودم - بعد هم شرکت و جلسه و کار و گرفتاری، ساعت 3 همسر اومد محل کاردنبالم و رفتیم خرید میوه و سبزیجات و..... و خلاصه حدود 4 خونه بودم، بعد هم خوردن ناهار و بچه ها و یواش یواش شستن میوه ها و لذت بردن از خوردنشون توسط بچه ها و..... . خلاصه حدودای شاید پنج و خورده ای نشسته بودم روی  مبل و کوچیکه از سر و کولم بالا و پایین میرفت و بزرگه داشت یکی از کارتون مورد علاقش یعنی پوکویو رو می دید. یهو اونم اومد و رفت روی پشتی مبل و  شروه کرد از سر و کول من بالا رفتن موهام لای پاهاش گیر کرد و گردنم یوری کج شد و پاش افتاد روی شونم و..... اما گفتم بچه است خب اونم از صبح ندیده من رو، چطور کوچیکه اینکارها رو بکنه اون نکنه؟ اینه که چیزی نگفتم فقط خواهش کردم من رو هل نده و مواظب موهام باشه. خلاصه گذشت تا ی ده دقیقه دیگه و باز همین بازی شروع شد ایندفعه واقعا درد موهام که کشیده شده بودن و گردنم که کج شده بود یهو هوش از سرم برد و شایدم خستگی و ... نمیدونم با دستم زدم به پشتش که مامان جان گفتم مواظب باش برو اونطرف دیگه، بعد هم که بچه از پشت من رد شد زدم روی پاش که آخ موهام دردم گرفت خب مامان، راستش قصدم زدن بچه نبود ولی چون پاهاش لخت بود و لحن بداخلاق من گویا حس کتک بهش دست داده بود بچه،  که دیم با دلخوری داره نگاهم میکنه، منم ی کم با بدخلقی گفتم خب موهام درد گرفت، گردن و سرم درد گرفت مامان جان اشاره کردم به پسر کوچیکه و گفتم  این کوچیکه، شما که عاقلی .بچه بلند شد و از پیش من رفت . فهمیدم دلخور شده، بعدش هرچی صداش زدم بیا واست ی فیلم موزیکال خوشگل پیدا کردم روی گوشی جوابی نداد. گفتم ی کم صبر میکنم بعد میرم پیشش. بعد ی کم مامان اومد و با ی لحن دعوای تصنعی با صدای بلند که پسرک هم بشنوه به من گفت چرا پسرم رو زدی شما؟ هم زدی به قنبلش هم زدی روی پاش اونم محکم، منم بلند توضیح دادم من نزدمش اصلا فقط قصدم این بود زودتر ردش کنم از روی گردنم و.... بعد هی صداش زدم تا بلاخره اومد، بهش میگم بیا حرف بزنیم عزیم دلخوری که فایده نداره . ایشونم میفرمایند که من ی بچم باید با من بچگونه رفتار کنی اما من رو زدی ، میگم بزار برات توضیح بدم مامانی و میفرمایند که نه تمام از نظر من تمام همین .

یعنی چشام میخواست دربیاد، میخواستم بغلش کنم ولی کنترل کردم خودم رو و بهش گفتم اول بیا این فیلم رو ببین و کشیدمش توی بغلم که فیلم رو بینه و درحین دیدن فیلم  هی بوسیدمش و هی تو گوشش زمزمه کردم که من نمیخواستم بزنمت و....

خلاصه ی دوساعتی گذشت و این وسط بازی کردیم و کلاس زبان آنلاین پسرک رو شرکت کردیم و... تا اینکه وقت شامش شد و خاله کوچیکه برام تعریف کرد که وقتی ازت ناراحت شده بود و اومده بود توی اتاق و تو هی صداش میزدی که بیا، میگفته این مامان خانم میخواد من رو گول بزنه هی صدام میزنه


البته اینم بگم از دیروز با خودم درگیرم واقعا قصد من از اینکه زدم روی باسن و پاش چی بود؟ واقعا ی عکس العمل بدنم بود ناشی از درد بدون خواست قبلی من، یا ایتنکه واقعا قصدم زدنش بود؟ آقا از ی مادر خسته بیشتر از این انتظار نداشته باشین دیگه

نظرات 2 + ارسال نظر
دل آرام چهارشنبه 5 خرداد 1400 ساعت 22:11

خودت رو هر شب ببخش. تا هر روز بار روز دیگه رو به دوش نکشی

فاضله چهارشنبه 5 خرداد 1400 ساعت 10:51 http://golneveshteshgh.blogsky.com

بچه های امروز حساسن

امان از بچه های امروز

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.