محبوب دلم

دیروز، امروز، فردا

محبوب دلم

دیروز، امروز، فردا

داستان های ما شدن - 2-

همسر جان  که البته هنوز تا اینجای داستان دوست جان بودن همون سال 90 تشریف مبارکش رو آورد مشهد برای ادامه تحصیل J و برای من هیچ چیز در دنیا شادی بخش تر از این خبر نبود در اون زمان، چرا که در طی دو سال و اندی رابطه دوستانه و دیدن و حرف زدن با ایشون که تقریبا ی سال آخرش رسیده بود به هر روز تلفنی حال و احوال کردن و صحبت و هر شب چت کردن توی یاهو مسنجر ( یادش بخیر) و همینطور توی اون گروهی که هر دو عضو بودیم حسابی این رابطه دوستانه رو برای من دلچسب کرده بود.، اون موقع ما از هر دری صحبت میکردیم با هم، از مسائل س+ی+ا+س+ی روز که حسابی با هم اختلاف نظر داشتیم، مسائل اجتماعی و اقتصادی که خب این متوازن تر بود و گاهی خیلی متفاوت بود نظراتمون و گاهی نزدیک هم، مباحث دینی و فلسفی هم که بسی بسیار،  بحث درباره مسائل کاری و مشکلات روزانه خودمون هم بود. البته اینطور نبود که همه این دو سال و اندی به خوشی و دوستی گذشته باشه، ی دفعه تا کات نهایی پیش رفته بودیم، یعنی جناب دوست اون روزگار تا کات جدایی پیش رفتن( فکر کنم احساس کرده بودن دارن دلبسته میشن و احساس خطر فرموده بودن علی الخصوص با توجه به اینکه من یک دختر نامحرم دور از شهرشون بودم با ظاهر و برداشت هایی متفاوت از ایشون ) تا قبل از پیش اومدن این قضیه کات، من ایشون رو مثل سایر دوستان میدونستم صدالبته عزیزتر و نزدیک تر  اما همین که شنیدم خداحافظ برای همیشه، یهو چشام سیاهی رفت تازه فهمیدم چقدر دوستش دارم و دوست ندارم از زندگیم بره بیرون، البته بازم به همون عنوان دوست و خلاصه دوستی خدا رو شکر همچنان پابرجا موند.

سال 90 دوست جان اومد مشهد و خدا رو شکر بحث کارشون هم درست شد  و بعد اون شد جناب عشق-عشقی که هر روز شعله ورتر میشد و تمام وجودم رو میسوزوند.

الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناو

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها

به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید

ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها

مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم

جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها

به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید

که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل

کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها

همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر

نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها

حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ

متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها

 

ادامه دارد

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.