محبوب دلم

دیروز، امروز، فردا

محبوب دلم

دیروز، امروز، فردا

مکالمه همین الان

درینگ درینگ ( این صدای زنگ گوشی من هست دیگه نمی دونید مگه )

من: الو

پسرکم: سلام مامان

من: سلام عشقم، جونم عزیز دلم

پسرک: میگم مامان توی راه که دارین میایین آدمسم بخرین خب

من: آدامس؟

پسرک: نه آدامس

من آها آدمس ، چشم عزیزم، آدامس میخوای بخوری؟

پسرک: آره میخورم ولی قورتش نمیدم که

من: باشه عزیزم میخرم، ولی بگو ببینم چه مزه ای باشه؟

پسرک : سکوت و سکوت

خاله کوچیکه صداش میاد که منظور مامان اینه آدامست چه مزه ای باشه با طعم و مزه توت فرنگی یا مثلا موزی یا نعنایی؟

پسرک: توت فرنگی ، خب باشه داری میایی توی راه بخری ها یادت نره

من چشم ، کاری نداری با من عزیزم دیگه

پسرک، نه  فقط آدمس توت فرنگی بخری ها یادت نشه

من :باشه خداحافظ

پسرک خداحافظ

حالا من ساعت 3 باید براش آدمس توت فرنگی بخرم ببرم 


یک فقره مامان ندیدد بدید بچه دوست 

امروز داشتم پدر و مادرهای هلیکوپتری رو میخوندم، فکر کنم من از نوع هلیکوپتر کبری شون باشم 

نظرات 2 + ارسال نظر
یاسی‌ترین یکشنبه 12 بهمن 1399 ساعت 09:19 http://yasitarin.blog.ir

عزیزم
دختر منم همش سفارش خوراکی داره
آدامس هم موزی همه رو هم، کل یک بسته رو همون موقع در عرض نیم ساعت باز میکنه


البته پسرک من توی مغازه خیلی حرف گوش کن هست و اصلا اذیت نمیکنه

نسرین سه‌شنبه 7 بهمن 1399 ساعت 14:01 https://yakroozeno.blogsky.com/

ای بابا، پس حالا که می دونید نصف راهو رفتید. لطفا تجدید نظر کنید و با هواپیما برگردید
چون می دونید که بچه های مادر هلیکوپتری دار آینده ی خوشی ندارند.


حالا خیلی هم هلیگوپتر نیستم ولی خب گاهی چرخ بالای سرم خیلی تند میچرخه
چشم تمام سعیم رو میکنم
خیلی وقته میخونمتون، دوستون دارم و برام جالبه مقاومت شما توی زندگی
موفق باشید بانو جان

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.