محبوب دلم

دیروز، امروز، فردا

محبوب دلم

دیروز، امروز، فردا

فرزند:.........

هممون این جای خالی رو بارها و بارها پر کردیم

بدون کمی تامل و فکر کردن


برگرفته شده از صفحه Tahmineh milani اندر وادی ف ی س آباد


داستانی تکراری ، اما قابل تامل !

 در را زد و و وارد اتاق شد. مدیر یکی از بخشهای دیگر مؤسسه بود. یک فرم استخدامی پر شده دستش بود و بعد از حال و احوال مختصری، فرم را داد دست من و گفت: "نگاه کن این چه جالبه!". کمی بالا و پایین فرم را ورانداز کردم. به نظرم یک فرم معمولی می آمد حاوی مشخصات خانمی که برای استخدام مراجعه کرده بود. پرسیدم: "چی ش جالبه؟" گفت: "مشخصات فردیش رو ببین!" شروع کردم به زیر لب خواندن مشخصات فردی ... نام ... نام خانوادگی ... تا رسیدم به آنجا که بود “فرزند:

دیدم جلویش نوشته: "رضا و پروین". چند لحظه مکث کردم ...؛ مکث مرا که دید، لبخندی زد و گفت: "ببین، من هم به همین جا که رسیدم، مثل تو مکث کردم، بعدش به خانم متقاضی گفتم: "چه جالب! ... دو تا اسم نوشته اید." صدایش را صاف کرد و جواب داد: "انتظار داشتید یک اسم بنویسم؟ خب ... من فرزند دو نفر هستم نه فرزند یک نفر! چند لحظه به فکر فرورفتم. به یاد آوردم که همیشه هنگام پر کردن فرم ها، بدون مکث و اتوماتیک جلوی قسمت "فرزند: ..." فقط یک اسم می نوشتم: "علی"! چطور تا به حال به چنین چیزی فکر نکرده بودم؟ چقدر واضح بود این، و هم، چقدر مغفول! حس عجیبی پیدا کردم. یک ملغمه ای بود از تعجب، غافلگیر شدن، حس بعد از یک کشف مهم و تامل برانگیز ... و کمی که زمان می گذشت، مقداری هم عصبانیت ... عصبانیت از دست خودم. چطور از چیزی تا این حد بدیهی، این همه سال غافل بوده ام؟

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.