محبوب دلم

دیروز، امروز، فردا

محبوب دلم

دیروز، امروز، فردا

شیرین زبون مامان

بعدظهر -خونه
مامان جون کنار مبل نشسته روی زمین و تکیه داده به مبل بزرگ، پسرک توی بغلش نشسته و گوشی دستشه و داره بازی میکنه
مالمان جون: قربون صدقه پسرک میره و میگه پسرم، خدا رو شکر که هستی، حیف دیر اومکدی و من پیر شدم و....
پسرک درحالی که معلومه لذت می بره از اینهمه دوست داشته شدن، همینجوری که داره بازی میکنه میگه: درسته دیر اومدم ولی منم خیلی دوست دارم شما رو  قد سیاره ها

خدایا صبر بده اونم صبر جمیل

محل کار-صبح
میفرمایند چرا فلان کار رو نکردی و فلان رسید رو از فلان اداره نگرفتی
میگم من نمیدونستم که فلالن رسید باید زا فلان اداره گرفته بشه

می فرمایند اون دفعه که رتفه بودی

میپرم وسط حرفش و میگم خب شما نگفته بودید و من نمیدونستم، باشه دوباره میرم خب
میفرمایند نگو نمیدونم، مشکل تو همینه اونطرف ( مدیران محرتم منظورشونه) برداشت بد میکنن و میگن این اصلا چیزی بلد ینست و...
عصبانی میشم و میگم خب وقتی نمیدونم بگم چی
میفرمایند تو که ی بار رفتی بگو نبوده مسئولش یا حاظر نبوده یا.....
حالا به صورت ملموس درک میکنم مشکل این مملکت کوفتی رو
برای اینکه زیر سوال نری باید دروغ بگی
خب چرا باید من برم زیر سوال برای چیزی که نمیدونستم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مگه من هر روز انتقال سهام میزنم که بدونم بعد انتقال سهام دارایی باید رسید بده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

این روزها

زندگی میگذرد بر مدار روزمرگی که خب صد البته روزمرگی خیلی هم خوب است

روزمرگی یعنی سلامت بچه ها

روزمرگی یعنی رابطه ای بدون تنش با همسر

روزمرگی یعنی بغل کردن و بوسیدن و بوییدن بچه ها

روزمرگی یعنی روال رو تین کاری بدون تنش های زیاد

روزمگری یعنی حال خوب مامان

روزمرگی یعنی زندگی روتین خواهرها

روزمرگی یعنی من در حال نوشیدن یک لیوان چای خوش طعم همراه با باقلوای شیرین بی دغدغه و بی نگرانی

صدتا بوست میکنم ها

تک جمله پسرجان بزرگه برای راضی کردن من وقتی جوابش منفی هست یا وقتی بهش میگم چشم صبر کن مامانی یا وقتی بهش میگم مگه شما همین الان فلان کار رو نکردی و نگفتی آخریش هست و....
بغض میکنه، چشاش رو پر از آب میکنه و با لب و لوچه جمع شده میگه: خب مامانی اگر فلان کار رو بکنی یا اجازه بدی من فلان کار رو بکنم صدتا بوست میکنم هااااااااااااااااااااااا

کوچیکه هم یاد گرفته اگر من رو اذیت کنه مثلا با دستش محکم بزنه توی صورتم یا با سرش بکوبه روی شکمم و من بگم آخ مامانی دردم گرفت زود بیاد بوسم کنه البته خیلی هم انکار میکنه که نه نه درد نه یعنی طبق فرمایش ایشون من نباید دردم بگیره بعد هم قهر میکنه و از من دور میشه و من باید ازش عذر بخوام که دردم گرفته :))))))))))))))))))))))))))))))

مهمونی دارم امشب چه مهمونی

روز جمعه ظهری گوشیم زنگ خورد و وقتی اسم برادر شوهرجان رو دیدم روی صفحه گوشی متعجب شدم و البته ی کوچولو نگران چون سابقه نداشت و تمام هماهنگی های بین خونه ما و خونه برادرشوهرجان یا توسط همسر با ایشون انجام میشد یا توسط من با جاری جان خدابیامرز و یا با منزلشون و دختر خانم گلشون
خلاصه بعد جواب دادن ایشون احوال اخوی شون رو پرسیدن که خب من ی کم بیشترک نگران شم و بعد معلوم شد زنگ زدن برای هماهنگی اینکه تشریف بیارن خونه ما
حسابی متعجب شدم ولی خب چون همسر شیفت بود به صورت کاملا زیر پوستی قرار رو تبدیل کردم به یک مهمونی شام برای امشب
خلاصه از دیشب دارم میشورم و میسابم و ........
اصلا هم متنفرم از این کارها البته :)))))))))))))))))))))) منظورم شستن و سابیدن قبل اومدن مهمون هست که ایندفعه دیگه هیچ جوره نمیشد انجام نشه چون وضعیت فرش های توی سالن رو تغییر داده بودیم و ی هفته ای هم بود خونه جارو نشده بود اونم با دوتا بچه کوچیک وروجک که تو خونه همه چیز ریخته میشه به یمن آزادی مطلقشون و.....
البته که از مهمون اومدن اما لذت میبرم

درمورد بچه ها
مدتی بود که برنامه داشتیم پسر بزرگه بره آموزش شنا، که خب خدا رو شکر فعلا استارتش زده شده و داره میره. طبق فرمایشات همسرجان گویا مربیش هم خیلی خیلی ازش راضی هست. آخه این وروجک من سر نترسی داره و عاشق آب و آب بازی به نحوی که چند روز پیش که خانوادگی رفتیم استخر آستان قدس ( سوء تفاهم نشه پدر و پسر رفتن قسمت مردونه و من رفتم قسمت زنونه) گویا باباش میره قسمت نمیه عمیق و بچه هم بیهوا میره و خب زیر پاش خالی میشه و طبق گفته خودش  میترسه چرا که یهو  آب اومده تا روی سرش و... ، باباش میگه گفتن گویا جیغ هم زده و خب خدا خیر بده به آقایی که نزدیکش بوده گرفتتش. من که توی ماشین شنیدم از باباش نگران شدم و گفتم دیگه استخر نمیاد این بچه ولی دو روز بعدش که قرار دوم رو داشت با مربیش بدون هیچ حرفی و با شادی بسی زیاد آماد ه شد و رفت استخر بازم. فقط دیگه رفتنش مشروط به این هست که حتما حتما بابش هم باشه و فعلا راضی نیست بدون بابا من ببرم و تحویل مربیش بدمش . قربون قد و بالای این پسر بشه مامانشششششششششششششششششش
دو.می هم که افتان خیزان حرف میزنه با دو زبان مادری البته :)))))))))))))))))))))) نیمه انگلیسی و نیمه فارسی مثلا شکلات برمیداره داد میزنه مامان بروان و شکلاتش رو نشونم میده اما بهش که میگم مامانی قهوه ای کو میگرده و هرچی قهوه ای بود اشاره میکنه بهش